سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: شنبه 103 آبان 26

 

نقد فلسفی وقرآنی قصه بابات کو؟ از کتاب رفاقت به سبک تانک نوشته  آقای داود امیریان  

 

انسان به طور عادی دو نوع نفس دارد : نفس اماره و نفس لوامه

نفس اماره انسان را به بدی امر می کند و نفس لوامه وقتی شروع به سرزنش انسان می کند که انسان خلافی مرتکب شود در کریمه هم بیان شده است که" ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی "یعنی مطمئن باش که نفس حتما به همه بدیها امر میکند مگر کسی که پروردگار من به او رحم کند .

در روایت داریم که" اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک "با کشیک نفس و مبارزه دائمی انسان با نفس اماره اش انسان یک فاز بالاتر می رود و مصداق آیه  یا ایتها النفس المطمئنه می شود لذا وارد فضای اطمینان و آرامش حقیقی می شود چون در همین حیات زمینی خود وارد بهشت و جرگه بندگانی می شود که خداوند این بهشت و بندگان را متعلق به خود می داند همانطور که مستحضر هستید بهشت چیزی ورای این حیات زمینی انسان نیست و انسان بهشتی همین الان در بهشت است هر چند تجلی کاملترش در عوالم بعدی است چون این عالم بیش از این ظرفیت حقیقت نمایی ندارد .     

«قاسم »شخصیت اصلی قصه است که مصداق آیه ی یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی است .

او مرگ را که معمای لاینحل بشر است را به بازی گرفته است که این مطلب را هنگام شنیدن خبر فقدان پدرش بخوبی نشان میدهد که البته شبیه این گونه مواجهه با مرگ را قبلا در نوع خبر دادنش دیده بودیم ولی شک داشتیم که آیا موقع شنیدن خبر هم آرامش قلبی دارد یا نه ؟ که بعد معلوم شو پاسخ مثبت است.

منشا این شک این است که اغلب انسانها مطالبی را به دیگران می گویند که اگر همان مطالب به آنها گفته شود رو ترش می کنند که این روترش کردن با عدم مهارت خبر دهنده مضاعف هم می شود و این مطالب چیزهایی است که آقای داود امیریان که به تعبیر رهبر معظم انقلاب یک بسیجی به معنای واقعی کلمه است به خوبی از آنها در این قصه بهره برده است و شخصیتی را به عنوان خبر دهنده به قاسم قرار داده که فاقد مهارت خبردادن است.

این قصه جذاب قابلیت این را دارد که تبدیل به یک داستان نیمه بلند شود و فعلا فقط یک موقعیت نمایشی جذاب است.

والسلام علیکم و رحمة الله   

 

 


 نوشته شده توسط تحلیل بی عینک در جمعه 95/11/1 و ساعت 8:22 عصر | نظرات دیگران()

 

سردار سرلشکر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه در حاشیه مراسم تشییع آیت‌الله هاشمی رفسنجانی اظهار داشت: اولاً باید به آقا تسلیت گفت که بزرگ‌ترین مصیبت به ایشان وارد شد. خدا به ایشان صبر و طول‌عمر بدهد و ایشان را برای ما حفظ کند و ذخیره کند برای چیزهایی که از دست داده‌ایم.
سلیمانی تأکید کرد: آقای هاشمی همان‌طوری که از اول بود تا آخر بود و همان حالتی که از اول داشت تا آخر داشت، منتها آقای هاشمی برخی وقت‌ها تاکتیک‌هایی داشت همان‌طور که در دوره‌های گوناگون داشت، وگرنه آقای هاشمی هم استکبارستیز بود، هم صهیونیسم‌ستیز. http://qasemsoleimani.ir/article/10573.html

 

 

بی عینک : چند احتمال به ذهن میرسه :

 

1- مفهوم استکبارستیزی و صهیونیسم‌ستیزی رو اینقدر وسیع بگیریم که هاشمی هم داخلش بشه .

 

2- قاسم سلیمانی شوخی ش گرفته 

 

3- قاسم سلیمانی معنی این دو تا کلمه رو نمیدونه 

 

4- قاسم سلیمانی همشهری شو خوب نمیشناسه

 

5- از اونجایی که اسم قاسم سلیمانی در بین امضاهای حامی هاشمی در انتخابات خودنمایی میکنه پس هم حزب هاشمیه و مجیزگوی هاشمی .

 

6- چون هاشمی به اندازه کافی پازل دشمن را تکمیل کرده ، قاسم سلیمانی خواسته حربه را از دشمن بگیره و بگه اصلا هاشمی از خودمونه و از جنس استکبار دوست ها نیست تا دیگه جنازه هاشمی کمکی به دشمن نکنه 

 

7- اگر میگفت خواص بی بصیرت بوده تشنج میشد و یه کتک حسابی هم همونجا میخورد چون هاشمی مویرگی در کل کهکشان آشنا داره به خصوص در مراسم ختمش 

 

8- ادب اقتضا میکنه انسان در مراسم ختم میت از میت تجلیل کنه ولو به دروغ ، چون با شهادت 40 تا مومن ، رحمت خدا شامل میت میشه

 

9- دعوا خانوادگی بوده و باید جلوی غریبه ها آبروداری کرد مخصوصا اگه اپوزیسیون خارج نشین و خارج نشین غیر اپوزیسیون بخواد غلط زیادی بکنه و گربه برقصونه .

 

10- خدمات هاشمی به انقلاب بیش از لطمات هاشمی به انقلاب بوده لذا میانگین نمره اش مثبت است پس میتوان به او گفت انقلابی

 

11- چند دهه همه دنیا سر کار بودند چون هاشمی و رهبر معظم انقلاب نقش پلیس بد و پلیس خوب را بازی می کرده اند و یه دعوای زرگری بوده تا خط و ربط خرابکارهای داخلی و خارجی مشخص بشه و با رفتن هاشمی پیدا کردن خرابکارها مثل پیدا کردن سوزن توی یه کاهدون بزرگه

 

12- علاوه بر پلیس بد پلیس خوب ، هاشمی دیگه زیادی توی نقشش فرو میرفت و یه سری اجتهادهایی میکرد که رهبر انقلاب رو به تکاپو می انداخت

 

 

 اگه بخوایم بی عینک ببینیم گزینه آخری نسبتا درست تره هر چند بعضی از موارد هم پر بیراه نیست

بعضی شون هم احتمالش خیلی خیلی ضعیفه .

نظر شما چیه ؟

 

 


 نوشته شده توسط تحلیل بی عینک در پنج شنبه 95/10/23 و ساعت 9:32 عصر | نظرات دیگران()


به گزارش فارس، کل قرارداد ایران‌ایر با کمپانی ایرباس برای تحویل هواپیما شامل 100 فروند انواع ایرباس با رقم حدود 100 میلیون دلار (به ادعای دولت) است که مقرر شده است به تدریج تحویل ایران‌ایر شود. بر اساس این قرارداد، ایران‌ایر جمعاً 46 فروند هواپیما 321 از ایرباس خریداری می‌کند که در مجموع بیش از هشت هزار و 300 صندلی را به ظرفیت هما می‌افزاید. همچنین ایران‌ایر 38 فروند ایرباس از نوع 330 از کمپانی ایرباس تحویل می‌گیرد که 253 صندلی دارد و در مجموع شمار صندلی‌های این سری از هواپیماها برای ایران‌ایر بیش از 11 هزار و 400 صندلی ظرفیت ایجاد می‌کند.
در قالب این قرارداد، هما ‌همچنین 16 فروند هواپیمای 350 ایرباس را برای پروازهای دور‌برد خود متشکل از پنج هزار و 600 صندلی در آینده تحویل خواهد گرفت تا بتواند در پروازهای بین المللی از این هواپیما استفاده کند. بنابراین گزارش، خانواده هواپیماهای ایرباس 320 در دسته‌بندی هواپیماهای باریک پیکر قرار دارند؛ این خانواده شامل مدل‌های ایرباس 318، ایرباس 319، ایرباس 320 و ایرباس 321 است. 

برد این هواپیما در مدل 321 ‌حدود 5 هزار و 950 کیلومتر و سرعت بهینه این هواپیماها‌ در مقیاس زمینی حدود 829 کیلومتر بر ساعت است.

ایرباس 321 ‌هواپیمایی باریک پیکر با برد متوسط است، نخستین پرواز این هواپیما در یازدهم مارس سال 1993 با موفقیت انجام شد و شرکت‌های هواپیمایی لوفت هانزا و آلیتالیا نخستین سفارش دهندگان این پرنده بودند.

 

فابریس برژیر، مدیرعامل ایرباس، روز گذشته در زمان تحویل ایرباس 321 به هما مدعی شد: ایرباس بدون نگرانی از انتخاب ترامپ، در حال آماده‌سازی هواپیماهای ‌ایران‌ایر است و این موضوع قرارداد را تهدید نمی‌کند.

بنا به گفته برژیر، ‌قرارداد هما یکی از بزرگترین قرارداد‌ها در‌ تاریخ صنعت هوایی است.


"ناشناس" :

این هواپیما مدرنه پایه ی اولیش مال 24 سال پیشه

"دریا " :

 

یعنی با این ضریب هوشیت ناسا حتما به سراغت میاد...یعنی واقعا فک کردی عمر این هوا پیما 24 سال هست؟ محاسباتت منو کشته ....منظور فارس از این جمله یعنی اولین مدل این هواپیما 24 سال پیش سفارش داده شد!

 

"بی عینک" :

درسته که دولت نتونست قدمهای اولیه برای تولید ایرباس ایرانی را برداره ولی بحمدالله و المنة تونست برای

جوونای اروپائی شاغل در ایرباس امید ایجاد کنه و مانع از تعدیل نیرو در ایرباس بشه !

اصلا چه فرقی داره ؟ این جوونا هم عین بچه های خودمون !

از قدیم هم گفتند : چراغی که به اروپا رواست به ایران حرومه !

خدا رو چه دیدی شاید توی کارخانه ایرباس چند تا مهندس ایرانی هم پیدا بشه یه لقمه هم اینها بخورند ما که بخیل نیستیم .

 

به  " دریا " هم عرض میکنم پایه تکنولوژی یه محصول غیر از خود محصولات تکنولوژیکه

لطفا مستند ایرباس 380 را ببینید و با ایرباس 321 مقایسه کنید تا زیاد احساس فتح الفتوح نکنید

تولید HI TECH محصولات افتخار دارد نه خرید محصولات HI TECH 

اگه دوست دارید به خرید محصولات غیر HI TECH افتخار کنید مزاحم تون نمیشم 

به خوشحالی تون ادامه بدید و هر وقت جشنتون تموم شد بدونید آدرس غلط بهتون داده بودند

 

  به آدرس غلط مدیر عامل ایرباس توجه کنید 

 

فارس نیوز : "بنا به گفته برژیر، ‌قرارداد هما یکی از بزرگترین قرارداد‌ها در‌ تاریخ صنعت هوایی است.

وی ابراز امیدواری کرد با تحویل این هواپیماها توسعه اقتصادی ایران با سرعت بیشتری دنبال شود."


 

بی عینک : عین همین آدرس غلط را از دولتی های ایران هم میشنویم 

خوشحالی برای کسی که وابستگی ایجاد کرده طبیعیه ولی میشه یکی به من بگه دقیقا چرا ما از وابسته شدن و دزدیده شدن استقلال تکنولوژیک مان خوشحالیم ! ؟

 

قضیه ملا است که دید یه عده هلهله میکنند و می رقصند و می خوانند "خر رفت و خر رفت و خر رفت"

ملا هم شروع کرد به همراهی و رقص و آواز "خر رفت و خر رفت و خر رفت" 

صبح که رفت سراغ خرش دید خره نیست 

از رفقاش پرسید خره کو ؟

گفتند همه میدونند خر رفت تو چطور نمیدونی ؟ راستی خودت هم که توی جشن دیشب بودی و شادمانه میگفتی خر رفت 

پس الان داری از چی سوال میکنی ؟

ملا زد توی سرش و گفت بد بخت شدم همه سرمایه ام از دست رفت .

 

شاید هم ملا بعدش گفته چرا من اینقدر بدشانسم خدایا چرا به من ظلم کردی و خرم رو ازم گرفتی ؟

حالا شده قضیه استقلال ایران که تمام سرمایه ایرانیه که سالها عقب نگه داشته شده و حالا به خاطر سلب استقلال داره جشن میگیره

 

خدا لعنت کند تئوریسین های وابستگی و سلب کنندگان استقلال اعم از غیر روحانیون و روحانیون را

و خدا رحمت کند تئوریسین های استقلال و سلب کنندگان وابستگی اعم از غیر روحانیون و روحانیون را 

 

 


 نوشته شده توسط تحلیل بی عینک در پنج شنبه 95/10/23 و ساعت 5:20 عصر | نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

 

نقد سنتی فلسفی – اخلاقی فیلم "اینجا بدون من" ساخته بهرام توکلی با رویکرد واقعیت محور با استفاده از معیارهای فلسفی و انسان شناسی

 

بی عینک : همواره در عالم تفکردر سراسر جهان عده ای از سربالایی کوههای صعب العبور یقین بالا رفته اند و به قله کوه یقین رسیده اند و عده ای نیز با سرعت بیشتری در سراشیبی افتاده اند و از کوه نوردی به سمت دره نوردی سیر میکنند که در گفتمان دینی به گروه اول موحد و به گروه دوم ملحد و در گفتمان غیر دینی به گروه اول دوستدار دانش یا فیلسوف و به گروه دوم دانشمند! یا سوفیست اطلاق میشود .

انسان با مطالعه مباحث شناخت شناسی و معرفت شناسی و هستی شناسی و چیستی شناسی این دو گروه میتواند یکی را حق بداند و دیگری را باطل و بر همین اساس زندگی اش را سامان دهد و مصرف فرهنگی اش را بر همین اساس ارزشگذاری کند و بگوید فلان مصرف فرهنگی ام خوب بود و فلان مصرف فرهنگی ام بد بود از جمله مصارف فرهنگی فیلم سینمایی است و از جمله فیلم های سینمایی فیلم خوش ساخت بهرام توکلی به نام "اینجا بدون من" نوشته شده بر اساس یک نمایشنامه خوش ساخت به نام باغ وحش شیشه ای از تنسی ویلیامز است که انصافا در بیان نگاهش به جهان عالی عمل کرده است .

مخاطب این فیلم باید فیلم را مطالعه کند ببیند کدام تفکر را القاء میکند اگر مطابق با تفکر این مخاطب است این فیلم متناسب با این مخاطب است و الا متناسب نیست ولو اینکه بیان فیلم عالی باشد .

شکی نیست که این فیلم هم با فرم و محتوای خود هم با شخصیت پردازی خود نگاه سوفیستی را انتقال میدهد و احقاق سوفیسم میکند لذا برای کسی که سر جای خودش بحث کرده و به این نتیجه رسیده که سوفیسم باطل است این فیلم در واقع دارد احقاق باطل می کند و متناسب او نیست اما کسی که سر جای خودش بحث کرده که سوفیسم حق است و از طرفی این فیلم دارد احقاق سوفیسم میکند در نتیجه این فیلم میشود احقاق حق و کاملا متناسب اوست .

سر اینکه برخی قائلند عالی است و آن را مستحق تشویق و جایزه می دانند ولی برخی قائل نیستند این مطلب است .

لذا خواننده این سطور نیز شایسته است تکلیف خود را با سوفیسم و فلسفه مشخص کند یعنی اینکه دوست دارد دانشمند! باشد یا دوستدار دانش ؟

سه سوال اصلی بشر این است که الان کجاست؟ از کجا آمده ؟ به کجا خواهد رفت ؟

برای پاسخگویی به اینها باید سه حقیقت را درک کند: حقیقت انسان،حقیقت جهان،رابطه حقیقی بین انسان و جهان .

اگر انسان یک واقیت با ثبات باشد و جهان اطرافش یک حقیقت با ثبات باشند و نسبت بین انسان ثابت با جهان ثابت یک حقیقت ثابت خواهد بود والا اگر انسان یا جهان یا هردو بی ثبات باشند بین انسان و جهان نمیتوان نسبت سنجی کرد اگر هم بتوان نسبت سنجی کرد دیگر کارایی ندارد چون نسبت الان با نسبت قبل از الان متفاوت است و منقضی شده است و قابل استفاده نیست چرا که این خانه از اساس ویران است .

یکی از ویژگی های اصلی این فیلم این است که مرز بین واقعیت و خیال را شکسته است و این کار آنچنان با مهارت انجام شده است که مشخص نیست کدام قسمت فیلم واقعیت و کدام قسمت خیال است .

احتمالات زیر دراین باره می تواند مطرح باشد :

شاید شاید کل داستان را احسان خواب دیده است و هنگامی که توسط راننده وانتی که منتظر است احسان برگه خروجش را مهر کند بیدار می شود ، وارد عالم واقعیت می شود وما بقی داستان یک خواب بیش نیست .

شاید همین هم یک واقعی نبوده است و فقط مدت زمانی که احسان در اتوبوس نشسته است واقعی است که این احتمال را صدای پیغامگیر گوشی ساده 1200 که فاقد پیغامگیر است تقویت می کند ولی این جمله احسان خیالباف که میگوید مطمئن است در اتوبوس است تضعیف می کند .( زیرا احسان به خیالاتش باور دارد)

شاید هم تا جایی که رضا اعلام میکند نامزد دارد واقعی بوده است و تتمه اش ساخته و پرداخته ذهن احسان .

شاید هم 2 دقیقه آخر فیلم خیال بوده و بقیه اش واقعی که این در بدو امر به ذهن متبادر می شود اما با امعان نظر این احتمال منتفی می شود چون احسان خیالاتی تر از این مقدار است.

شاید هم فقط لحظاتی که احسان در سینما محو تماشای فیلم است واقعی باشد و ما بقی روایت خیال باشد یعنی لحظاتی را که مخاطب خیال می پنداشته واقعی است و آنچه را واقعی می پنداشته خیال باطلی بیش نیست .

به نظر نگارنده این این احتمال اقوی است چون کل فیلم از زاویه دید یک آدم خیالاتی به نام احسان روایت می شود و فقط لحظاتی که دوربین در مقابل احسان قرار می گیرد تا او را مطالعه کند ، روایت داستان از صافی ذهن احسان نمیگذرد لذا تقریبا با اطمینان خاطر میتوانیم بگوییم که آنچه در سالن سینما (یا کارخانه خیال پردازی) روی می دهد اتفاقات واقعی است.

و شاید و شاید و شاید

همین احتمالات است که باعث می شود انسان مکرر فیلم را ببیند تا بفهمد کدام احتمال درست تر است ؟ وشگفت اینکه هر بار که میبیند به جای اینکه به جواب برسد به تحیرش افزوده می شود و احتمالی جدید به احتمالات قبلی افزوده می شود و در نتیجه مشکلش مضاعف میشود و این مطلب از جهتی حسن است و از جهتی عیب .

حسن اش این است که مثل فیلم های کافی شاپی یکبار مصرف نیست و انسان میواند مکرر آن را ببیند .

عیب اش این است که مخاطبی که فرصت مطالعه هستی شناسانه از جهان را نداشته یا عمق فکری لازم برای فهم واقعیت و خیال و وهم را نداشته است را به شکاکیت میکشاند و دچار تفکر سوفیستی میکند و ایراد اساسی اینجاست که تفکر سوفیستی یک تفکر علمی عادی نیست که زندگی روزمره را دستخوش تغییر نکند بلکه آن را زیر و رو خواهد کرد چرا که تفکر سوفیستی صورت مساله را پاک می کند و شخص را غوطه ور در بی کران ظلمت ابهام قرار می دهد .

  توضیح مطلب اینکه بر اساس نظر مرحوم علامه محمد حسین طباطبایی، انسان موجودی مدنی بالطبع نیست (بخلاف قول مشهور که قائل الند انسان مدنی بالطبع است) بلکه موجودی است فردگرا و اگر خواست از فردیت خود فاصله بگیرد باید آنقدر اطرافش برایش جذاب باشد که تمایل داشته باشد از فردیتش خارج شود و اجتماعی شود و این جذابیت بواسطه نظم و ثباتی که در اجتماع مشاهده میشود برایش شکل میگیرد لذا اگر بیرون از خود بی نظمی صرف و بی ثباتی ببیند نمی تواند با اطرافش انس بگیرد و از آن لذت ببرد چون به محض اینکه بخواهد با بیرون انس بگیرد بیرون کاملا تغییر کرده است و اگر این این عدم ثبات ازلی و ابدی باشد عملا انس و لذت ناشی از انس منتفی خواهد شد.

بر اساس همین نظم و ثبات است که پروتکل های اجتماع شکل می گیرد و وقتی انسان می خواهد با اطرافش کار کند نیاز دارد بر اساس یک سری پروتکلهایی که یا وجود دارد یا یا خودش بر اساس نظم موجود جعل کرده است تعامل داشته باشد و اگر پروتکلی وجود نداشته باشد یا خود به خود بصورت مداوم نقض شود این انسان حتما سرخورده می شود و دوباره به درون خود می خزد .

در جوامع بشری این پروتکلها می توانند بر اساس واقعیات جوامع و جهان هستی شکل بگیرند یا اینکه بر خلاف آن شکل بگیرند.(که در بهترین حالت بر اساس واقعیات شکل می گیرند) بعد از تکوین این مرحله است که صدق و کذب معنی پیا می کنند چون صدق یعنی تطابق با خارج و کذب یعنی عدم تطابق با خارج لذا وقتی پروتکلی وجود نداشته باشد و نظمی که پروتکل از آن سرچشمه گرفته است وجود نداشته باشد بنابراین صدق و کذب می شود سالبه به انتفاء موضوع و وقتی صدق و کذب محلی از اعراب نداشته باشد اعتماد انسان به اطرافش سلب می شود لذا ترجیح می دهد به درون خود بخزد ولی اینبار سرخورده تر از وقتی که وارد جهان اطرافش نشده بود و تبدیل میشود به موجودی غوطه ور در جهان بی معنا و بی منطق و بی ثبات و غیر قابل اعتماد و این غیر از فردگرایی اولیه اش است.

    چون در فردگرایی اولیه ، انسان مثل جنینی که در رحم تنهاست و از جهان خارج خبر ندارد دارد از زندگی اش لذت می برد چراکه اجتماع گرایی اصلا برایش مطرح نشده است ولی در فردگرایی ثانویه انسانی که سوفیست شده و خودش را و جهان و رابطه بین جهان و خودش را عبث میپندارد به یاس هستی شناسانه رسیده است و معلق و پادرهوا می ماند لذا هر لحظه از عمرش برایش به اندازه یک عمر میگذرد و یک زندگی کسالت بار را تجربه خواهد کرد .

و از نفی حقیقتش به نفی جسمش هم میرسد و خود را بوسیله خودکشی های نافرجام نفی میکند و خودکشی کامل برایش تبدیل میشود به غایت القصوی چرا که تنها راه خروج از تلخی بی پایان فقط یک پایان تلخ است و این مطالب طولانی تبیین همان کلام نغزی است که امیر بیان فرمودند که یاس برادر مرگ است.

 لذا از آنجایی که هستی شناسی بهرام توکلی همچون روحی برکالبد فیلم "اینجا بدون من" دمیده شده است اگر مخاطب این فیلم با جان و دل این فیلم را ببیند و با جان بهرام توکلی همراه شود به این بن بست هستی شناسانه خواهد رسید و از این حیث بهرام توکلی قدرتمند ظاهر شده است و جای تحسین دارد چرا که اصلا یک فیلم سطحی و شعاری از کار در نیامده است.

 همانطور که در جهان داستان نیز بوف کور صادق هدایت با توهم گرایی شدید عقل عملی را تعطیل میکند و انسان را به جهالت عملی میکشاند و میل به خودکشی را در او زنده می کند این فیلم نیز سعی در خلع سلاح کردن جنود عقل عملی دارد و این کار را با مه آلود کردن واقعیت و خلسه ای کردن واقعیت و به عبارت دیگر با داخل کردن واقعیت در خیال و داخل کردن خیال در واقعیت انجام داده است که  بگوید :" ای انسان ها ! آنچه را که واقعیت می پنداشتید خیال خامی بیش نیست پس خیلی قضیه را جدی نگیرید چون همه چیز خواب و خیال است اساسا حقیقتی وجود ندارد بلکه این شما هستید که حقیقت را ایجاد می کنید "

در اینجا این سوال مطرح است که چرا وقتی سینماگران ایرانی می خواهند مصداق آیه "الذین یصدون عن دین الله و یبغونها عوجا " باشند اینقدر با قوت در صحنه ظاهر میشوند؟ ولی وقتی میخواهند مصداق کسانی باشند که با غیر زبان مردم را به خدا دعوت میکنند اینقدر ضعیف ظاهر میشوند ؟ والله اعلم

شاید نیازهست که در کلاسهای فیلمسازی دوره های هستی شناسی سوفیسم و حکمت متعالیه تدریس شود تا فیلمساز ما بطور ناخواسته بر روی پرده اکران سوفیسم نکند و اگر هم میخواهد اکران سوفیسم کند عالما و عامدا این کار را بکند تا از حالت شوخی و کاریکاتوری خارج شود به همین ترتیب اکران حکمت متعالیه توسط اهلش پیگیری شود ولی متاسفانه در کشور ما از آنجایی که بسیاری از چیزهایی که با ابدیت انسانها سروکار دارد جدی گرفته نمیشود تبعا اکران سوفیسم وحکمت متعایه نیز کاریکاتوری و شوخی است .

والسلام علیکم و رحمة الله   

 

 

 

 

 


 نوشته شده توسط تحلیل بی عینک در جمعه 95/10/17 و ساعت 9:49 عصر | نظرات دیگران()

سوال اول: کاربرد های نقد در ادبیات نمایشی و لزوم شناخت آن را توضیح دهید؟

 

الف - کاربرد های نقد در ادبیات نمایشی عبارتند از :

تفسیر و تحلیل اثر : اگر منظور از نقد شکافتن و بررسی لایه های مختلف اثر باشد (اعم از سطحی و غیر سطحی)

اصلاح خود اثر، اگر منظور از نقد شناخت اشکالات اثر باشد

آموزش به مولف اثر اگر منظور از نقد ارائه راهکار برای بیان بهتر معنایی باشد که مولف قصد بیان آن را داشته است

همچنین راهکار در باب کابردی تر کردن اثر در جامعه و نیز راهکار در باب نزدیک تر کردن تخیل به واقعیات افراد ، جامعه و جهان هستی و دوری از توهم پردازی

 

آموزش به مولفان آثار دیگر و مولفان بالقوه اگر منظور از نقد  ارائه راهکار برای بیان بهتر معنایی باشد که مولف اثر قصد بیان آن را نداشته است ( یا اینکه مولف اثر توانایی بیان آن را نداشته است) ولی شایسته است مولفان دیگر در آثار خود آن را بیان کنند .

آموزش به مخاطب اثر اگر منظور از نقد آموزش عناصر بیانی اثر و ارتباط یابی این عناصر بیانی  با حلقه های اطراف مخاطب مثل خانواده و خوشاوندان و دوستان و جامعه شهری و بالاتر، برای دریافت بهتر پیام اثر باشد

آموزش روش نقد به نقادان دیگر اگر منظور از نقد ارائه مسیری باشد که منتقدان دیگر باید هنگام نقد طی کنند تا به فراستیسم دچار نشوند و ....  

 

ب - لزوم شناخت آن :

اولا اینکه بتوانیم سره را از ناسره تشخیص بدهیم و ثانیا بتوانیم مطلب را عیار سنجی کنیم و قیمت معنوی اثر را بدست آوریم و ثالثا با اثر هنر هنری برخورد علمی میکنیم و به تبع آن ناقد میشود صاحب علم و دیگر میتواند از عوامل فرانقد فاصله بگیرد و به تبع آن صاحبان اثر در مقابل خود یک علم نقد و متخصص علم نقد را میبینند و جلوی گزافه گویی خود را میگیرند و سعی میککند هم خوب حرف بزنند هم حرف خوب بزنند و مقدار زیادی از اعتماد به نفس کاذب شان فروکش میکند و هنگامی که برخورد علمی و منصفانه و به دور از غرض و مرض متخصص علم نقد را ببینند خود احساس نیاز کرده و با جان و دل به دنبال نقد شدن از سوی صاحب علم نقد و میروند و از عادت قبلی خود یعنی رجوع به غیر متخصص دست برمیدارند که نهایتا به سیر صعودی کیفی آثار بعدی اش خواهد شد و سایر مولفین به شرح ایضا .

در غیر اینصورت مولف مجبور است یا به نقدها بی تفاوت بماند یا از یک غیر متخصص به یک غیر متخصص دیگر رجوع کند

 

سوال دوم -تفاوت نقد نظری و عملی در چیست؟

الف - نقد نظری یعنی نقد کردن کلیت یک اثر یا اینکه نقد نظریه ای که اثر بر روی آن استوار است .

ب - نقد عملی یعنی نقد کردن خود اثر بدون در نظر گرفتن کلیت اثر و شالوده های نظری آن .

 

سوال سوم -مقدمات مورد لزوم برای نقد را بنویسید؟

1-شناخت مقوله

2-شناخت معیار

3-کنترل پیش انگاشت نقد

4-ارائه جامع ترین شناخت از سوی منتقد

5-عدم غرض و مرض

 

سوال چهارم -تفاوت نقد سنتی و نقد مدرن در چیست؟

الف - نقد سنتی یعنی اثر را با لحاظ مطالب خارج از اثر که مرتبط با اثر است عیار سنجی می کنیم به عبارت ساده تر در نقد سنتی یک اثر را با چیز های بیرونی اش می سنجیم  مثلا با زندگینامه مولف و احوالات تاریخی زمان شکل گیری اثر و ...

ب - نقد مدرن یعنی در عیار سنجی اثر ،مطالب خارج از متن اثر را لحاظ نمی کنیم بلکه عیار سنجی صرفا نسبت به خود اثر و فی حد نفسه صورت می پذیرد به عبارت ساده تر در نقد مدرن یک اثر را با چیزهای بیرونی اش نمی سنجیم بلکه طبق نظر رولان بارت در نقد قائل به مرگ مولف میشویم و فقط خود اثر را نقد میکنیم .  

 

سوال پنجم -نقد زندگینامه ای تاریخی و نقد اخلاقی و فلسفی را توضیح دهید؟

الف - روش تاریخی- زندگی نامه ای یکی از روشهای نقد سنتی است که علاوه بر متن اثر زندگی و زمانه مولف نیز مورد مطالعه و بررسی قرار میگیرد.

در روش زندگی نامه ای ،اثر ادبی عمدتا بازتاب زندگی نویسنده و زمانه او و همچنین بازتاب زمانه و زندگی شخصیت های اثر است کلید واژه های این روش اصل و نسب ،محیط اجتماعی و زمان است که در آثار " تن " منتقد فرانسوی به روشنی بیان شده است که برخی آن را نشانه جبرگرایی وراثتی و محیطی می دانند.

به هر صورت در رمانهای تاریخی که تشریح یک مقطعی از تاریخ هستند اگر خواننده رمان آن دوره را نشناسد ارجاعات بیرونی رمان را نمی فهمد و فهم رمان ناقص می ماند مثل فهم رمان خوشه های خشم جان اشتاین بک که بدون آشنایی با دوره رکود اقتصادی آمریکا ناقص می ماند .

آثار ادبی که فهم آن منوط است به زندگینامه مولف حتما باید سراغ نقد زندگینامه ای رفت و با استفاده از حالات و رویدادهای واقعی زندگی مولف آنها را رمز گشایی کرد مثل آثار جان میلتون و آگوست استریندبرگ

ب - شیوه اخلاقی فلسفی یکی از روشهای نقد سنتی است که علاوه بر متن اثر مباحث اخلاقی و فلسفی که اثر بر آن بنیان شده است نیز مورد مطالعه و بررسی قرار میگیرد

 

شیوه اخلاقی – فلسفی عمری به قدمت منتقدان یونان و روم دارد برای مثال افلاطون بر اخلاقی بودن و سودمندی تاکید فراوانی می کرد بر اساس این روش ادبیات در متن تفکر فلسفی یک دوره یا گروه تفسیر میشود لذا خواندن آثار ادبی سارتر بدون فهم اگزیستانسیالیسم سودمند نیست .  یا در زمینه اخلاق متیو آرنولد منتقد عصر ویکتوریا معتقد بود که یک اثر ادبی بزرگ باید بسیار جدی باشد .لازم به ذکر است که فرم و بررسی های زبان شناختی و زیبایی شناختی در این روش حائز اهمیت هستند اما در درجه دوم هستند و فقط آموزش اخلاقی یا فلسفی در درجه اول اهمیت قرار دارند . منتقد در این روش در صدد فهم آموزه ها و بیان آنهاست.


 نوشته شده توسط تحلیل بی عینک در جمعه 95/10/17 و ساعت 9:45 عصر | نظرات دیگران()
<      1   2      
درباره خودم

بی عینک
تحلیل بی عینک
وقایع را بی عینک ببینیم نه از درون عینک رسانه ها . همین

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 223
بازدید دیروز: 33
مجموع بازدیدها: 384608
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه