بی عینک
بسم الله الرحمن الرحیم
نقد سنتی فلسفی – اخلاقی فیلم "اینجا بدون من" ساخته بهرام توکلی با رویکرد واقعیت محور با استفاده از معیارهای فلسفی و انسان شناسی
بی عینک : همواره در عالم تفکردر سراسر جهان عده ای از سربالایی کوههای صعب العبور یقین بالا رفته اند و به قله کوه یقین رسیده اند و عده ای نیز با سرعت بیشتری در سراشیبی افتاده اند و از کوه نوردی به سمت دره نوردی سیر میکنند که در گفتمان دینی به گروه اول موحد و به گروه دوم ملحد و در گفتمان غیر دینی به گروه اول دوستدار دانش یا فیلسوف و به گروه دوم دانشمند! یا سوفیست اطلاق میشود .
انسان با مطالعه مباحث شناخت شناسی و معرفت شناسی و هستی شناسی و چیستی شناسی این دو گروه میتواند یکی را حق بداند و دیگری را باطل و بر همین اساس زندگی اش را سامان دهد و مصرف فرهنگی اش را بر همین اساس ارزشگذاری کند و بگوید فلان مصرف فرهنگی ام خوب بود و فلان مصرف فرهنگی ام بد بود از جمله مصارف فرهنگی فیلم سینمایی است و از جمله فیلم های سینمایی فیلم خوش ساخت بهرام توکلی به نام "اینجا بدون من" نوشته شده بر اساس یک نمایشنامه خوش ساخت به نام باغ وحش شیشه ای از تنسی ویلیامز است که انصافا در بیان نگاهش به جهان عالی عمل کرده است .
مخاطب این فیلم باید فیلم را مطالعه کند ببیند کدام تفکر را القاء میکند اگر مطابق با تفکر این مخاطب است این فیلم متناسب با این مخاطب است و الا متناسب نیست ولو اینکه بیان فیلم عالی باشد .
شکی نیست که این فیلم هم با فرم و محتوای خود هم با شخصیت پردازی خود نگاه سوفیستی را انتقال میدهد و احقاق سوفیسم میکند لذا برای کسی که سر جای خودش بحث کرده و به این نتیجه رسیده که سوفیسم باطل است این فیلم در واقع دارد احقاق باطل می کند و متناسب او نیست اما کسی که سر جای خودش بحث کرده که سوفیسم حق است و از طرفی این فیلم دارد احقاق سوفیسم میکند در نتیجه این فیلم میشود احقاق حق و کاملا متناسب اوست .
سر اینکه برخی قائلند عالی است و آن را مستحق تشویق و جایزه می دانند ولی برخی قائل نیستند این مطلب است .
لذا خواننده این سطور نیز شایسته است تکلیف خود را با سوفیسم و فلسفه مشخص کند یعنی اینکه دوست دارد دانشمند! باشد یا دوستدار دانش ؟
سه سوال اصلی بشر این است که الان کجاست؟ از کجا آمده ؟ به کجا خواهد رفت ؟
برای پاسخگویی به اینها باید سه حقیقت را درک کند: حقیقت انسان،حقیقت جهان،رابطه حقیقی بین انسان و جهان .
اگر انسان یک واقیت با ثبات باشد و جهان اطرافش یک حقیقت با ثبات باشند و نسبت بین انسان ثابت با جهان ثابت یک حقیقت ثابت خواهد بود والا اگر انسان یا جهان یا هردو بی ثبات باشند بین انسان و جهان نمیتوان نسبت سنجی کرد اگر هم بتوان نسبت سنجی کرد دیگر کارایی ندارد چون نسبت الان با نسبت قبل از الان متفاوت است و منقضی شده است و قابل استفاده نیست چرا که این خانه از اساس ویران است .
یکی از ویژگی های اصلی این فیلم این است که مرز بین واقعیت و خیال را شکسته است و این کار آنچنان با مهارت انجام شده است که مشخص نیست کدام قسمت فیلم واقعیت و کدام قسمت خیال است .
احتمالات زیر دراین باره می تواند مطرح باشد :
شاید شاید کل داستان را احسان خواب دیده است و هنگامی که توسط راننده وانتی که منتظر است احسان برگه خروجش را مهر کند بیدار می شود ، وارد عالم واقعیت می شود وما بقی داستان یک خواب بیش نیست .
شاید همین هم یک واقعی نبوده است و فقط مدت زمانی که احسان در اتوبوس نشسته است واقعی است که این احتمال را صدای پیغامگیر گوشی ساده 1200 که فاقد پیغامگیر است تقویت می کند ولی این جمله احسان خیالباف که میگوید مطمئن است در اتوبوس است تضعیف می کند .( زیرا احسان به خیالاتش باور دارد)
شاید هم تا جایی که رضا اعلام میکند نامزد دارد واقعی بوده است و تتمه اش ساخته و پرداخته ذهن احسان .
شاید هم 2 دقیقه آخر فیلم خیال بوده و بقیه اش واقعی که این در بدو امر به ذهن متبادر می شود اما با امعان نظر این احتمال منتفی می شود چون احسان خیالاتی تر از این مقدار است.
شاید هم فقط لحظاتی که احسان در سینما محو تماشای فیلم است واقعی باشد و ما بقی روایت خیال باشد یعنی لحظاتی را که مخاطب خیال می پنداشته واقعی است و آنچه را واقعی می پنداشته خیال باطلی بیش نیست .
به نظر نگارنده این این احتمال اقوی است چون کل فیلم از زاویه دید یک آدم خیالاتی به نام احسان روایت می شود و فقط لحظاتی که دوربین در مقابل احسان قرار می گیرد تا او را مطالعه کند ، روایت داستان از صافی ذهن احسان نمیگذرد لذا تقریبا با اطمینان خاطر میتوانیم بگوییم که آنچه در سالن سینما (یا کارخانه خیال پردازی) روی می دهد اتفاقات واقعی است.
و شاید و شاید و شاید
همین احتمالات است که باعث می شود انسان مکرر فیلم را ببیند تا بفهمد کدام احتمال درست تر است ؟ وشگفت اینکه هر بار که میبیند به جای اینکه به جواب برسد به تحیرش افزوده می شود و احتمالی جدید به احتمالات قبلی افزوده می شود و در نتیجه مشکلش مضاعف میشود و این مطلب از جهتی حسن است و از جهتی عیب .
حسن اش این است که مثل فیلم های کافی شاپی یکبار مصرف نیست و انسان میواند مکرر آن را ببیند .
عیب اش این است که مخاطبی که فرصت مطالعه هستی شناسانه از جهان را نداشته یا عمق فکری لازم برای فهم واقعیت و خیال و وهم را نداشته است را به شکاکیت میکشاند و دچار تفکر سوفیستی میکند و ایراد اساسی اینجاست که تفکر سوفیستی یک تفکر علمی عادی نیست که زندگی روزمره را دستخوش تغییر نکند بلکه آن را زیر و رو خواهد کرد چرا که تفکر سوفیستی صورت مساله را پاک می کند و شخص را غوطه ور در بی کران ظلمت ابهام قرار می دهد .
توضیح مطلب اینکه بر اساس نظر مرحوم علامه محمد حسین طباطبایی، انسان موجودی مدنی بالطبع نیست (بخلاف قول مشهور که قائل الند انسان مدنی بالطبع است) بلکه موجودی است فردگرا و اگر خواست از فردیت خود فاصله بگیرد باید آنقدر اطرافش برایش جذاب باشد که تمایل داشته باشد از فردیتش خارج شود و اجتماعی شود و این جذابیت بواسطه نظم و ثباتی که در اجتماع مشاهده میشود برایش شکل میگیرد لذا اگر بیرون از خود بی نظمی صرف و بی ثباتی ببیند نمی تواند با اطرافش انس بگیرد و از آن لذت ببرد چون به محض اینکه بخواهد با بیرون انس بگیرد بیرون کاملا تغییر کرده است و اگر این این عدم ثبات ازلی و ابدی باشد عملا انس و لذت ناشی از انس منتفی خواهد شد.
بر اساس همین نظم و ثبات است که پروتکل های اجتماع شکل می گیرد و وقتی انسان می خواهد با اطرافش کار کند نیاز دارد بر اساس یک سری پروتکلهایی که یا وجود دارد یا یا خودش بر اساس نظم موجود جعل کرده است تعامل داشته باشد و اگر پروتکلی وجود نداشته باشد یا خود به خود بصورت مداوم نقض شود این انسان حتما سرخورده می شود و دوباره به درون خود می خزد .
در جوامع بشری این پروتکلها می توانند بر اساس واقعیات جوامع و جهان هستی شکل بگیرند یا اینکه بر خلاف آن شکل بگیرند.(که در بهترین حالت بر اساس واقعیات شکل می گیرند) بعد از تکوین این مرحله است که صدق و کذب معنی پیا می کنند چون صدق یعنی تطابق با خارج و کذب یعنی عدم تطابق با خارج لذا وقتی پروتکلی وجود نداشته باشد و نظمی که پروتکل از آن سرچشمه گرفته است وجود نداشته باشد بنابراین صدق و کذب می شود سالبه به انتفاء موضوع و وقتی صدق و کذب محلی از اعراب نداشته باشد اعتماد انسان به اطرافش سلب می شود لذا ترجیح می دهد به درون خود بخزد ولی اینبار سرخورده تر از وقتی که وارد جهان اطرافش نشده بود و تبدیل میشود به موجودی غوطه ور در جهان بی معنا و بی منطق و بی ثبات و غیر قابل اعتماد و این غیر از فردگرایی اولیه اش است.
چون در فردگرایی اولیه ، انسان مثل جنینی که در رحم تنهاست و از جهان خارج خبر ندارد دارد از زندگی اش لذت می برد چراکه اجتماع گرایی اصلا برایش مطرح نشده است ولی در فردگرایی ثانویه انسانی که سوفیست شده و خودش را و جهان و رابطه بین جهان و خودش را عبث میپندارد به یاس هستی شناسانه رسیده است و معلق و پادرهوا می ماند لذا هر لحظه از عمرش برایش به اندازه یک عمر میگذرد و یک زندگی کسالت بار را تجربه خواهد کرد .
و از نفی حقیقتش به نفی جسمش هم میرسد و خود را بوسیله خودکشی های نافرجام نفی میکند و خودکشی کامل برایش تبدیل میشود به غایت القصوی چرا که تنها راه خروج از تلخی بی پایان فقط یک پایان تلخ است و این مطالب طولانی تبیین همان کلام نغزی است که امیر بیان فرمودند که یاس برادر مرگ است.
لذا از آنجایی که هستی شناسی بهرام توکلی همچون روحی برکالبد فیلم "اینجا بدون من" دمیده شده است اگر مخاطب این فیلم با جان و دل این فیلم را ببیند و با جان بهرام توکلی همراه شود به این بن بست هستی شناسانه خواهد رسید و از این حیث بهرام توکلی قدرتمند ظاهر شده است و جای تحسین دارد چرا که اصلا یک فیلم سطحی و شعاری از کار در نیامده است.
همانطور که در جهان داستان نیز بوف کور صادق هدایت با توهم گرایی شدید عقل عملی را تعطیل میکند و انسان را به جهالت عملی میکشاند و میل به خودکشی را در او زنده می کند این فیلم نیز سعی در خلع سلاح کردن جنود عقل عملی دارد و این کار را با مه آلود کردن واقعیت و خلسه ای کردن واقعیت و به عبارت دیگر با داخل کردن واقعیت در خیال و داخل کردن خیال در واقعیت انجام داده است که بگوید :" ای انسان ها ! آنچه را که واقعیت می پنداشتید خیال خامی بیش نیست پس خیلی قضیه را جدی نگیرید چون همه چیز خواب و خیال است اساسا حقیقتی وجود ندارد بلکه این شما هستید که حقیقت را ایجاد می کنید "
در اینجا این سوال مطرح است که چرا وقتی سینماگران ایرانی می خواهند مصداق آیه "الذین یصدون عن دین الله و یبغونها عوجا " باشند اینقدر با قوت در صحنه ظاهر میشوند؟ ولی وقتی میخواهند مصداق کسانی باشند که با غیر زبان مردم را به خدا دعوت میکنند اینقدر ضعیف ظاهر میشوند ؟ والله اعلم
شاید نیازهست که در کلاسهای فیلمسازی دوره های هستی شناسی سوفیسم و حکمت متعالیه تدریس شود تا فیلمساز ما بطور ناخواسته بر روی پرده اکران سوفیسم نکند و اگر هم میخواهد اکران سوفیسم کند عالما و عامدا این کار را بکند تا از حالت شوخی و کاریکاتوری خارج شود به همین ترتیب اکران حکمت متعالیه توسط اهلش پیگیری شود ولی متاسفانه در کشور ما از آنجایی که بسیاری از چیزهایی که با ابدیت انسانها سروکار دارد جدی گرفته نمیشود تبعا اکران سوفیسم وحکمت متعایه نیز کاریکاتوری و شوخی است .
والسلام علیکم و رحمة الله