بی عینک
یه روز رفته بودم توی باغ میوه و به صاحب باغ ( موسوم به کشاورز بدبخت )گفتم می دونستی مواد شیمیایی که میریزی پای درخت میوه سرطان زاست
و شما شرعا ضامن کم شدن عمر این ها از میوه هات میخورن و حتی مرگ و میر این بیچاره ها هستی ؟
گفت آره
گفتم خوب چرا میریزی ؟
گفت چون همه میریزن
گفتم اگه همه افتادن توی چاه شما هم میافتی ؟
گفت آره. میگی چیکار کنم ؟
گفتم هر کاری 30 سال پیش میکردی کود مرغی، گاوی، گوسفندی، یا کرمی
گفت کود انسانی از پیت کش ها میخریدم و میریختم پای درخت ها الان یه پیت کش نشونم بده
گفتم اون هم خیلی جالب نبوده الان چرا کود حیوانی نمیریزی ؟
گفت چون شیمیایی زودتر رشد میکنه و کمتر آفت میگیره و علف هرز کمتری داره
گفتم ضمنا سرطان زا و گرون هم هست اگه به مردم رحم نمیکنی حداقل به خودت و زن و بچه ت رحم کن و به چند تا درخت ها که خودتون مصرف میکنین شیمیایی نده
گفت همه رفتنی اند دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره
گفتم سوخت و سوز هم داره شانست بگه آیات در مورد قیامت شوخی باشه و الا چنان سوخت و سوزی داره که از تولدت پشیمون میشی
گفت هلو بزن درسته مزه نداره ولی خیلی خوشگله مگه نه ؟
گفتم ، ولی نه دیگه این دفعه هیچی نگفتم و ترجیح دادم فقط نگاش کنم و از بودن توی باغ هلو لذت ببرم با چاشنی یک لبخند ملیح !