بی عینک
پروفسور مولانا:
رسانهها در آمریکا مردم را به نفع سیاست های دولت بسیج می کنند
11 خرداد 1387
فارس-کارشناس ارتباطات بینالملل گفت: رسانهها در آمریکا به دنبال تفرقه انداختن بین مردم نیستند، آنها میخواهند مردم را در حمایت از سیاستهای دولت جمع کنند.
پروفسور حمید مولانا استاد دانشگاه آمریکن واشنگتن پس از نیم قرن مطالعه، تدریس، تحقیق و پژوهش بازنشسته شده و به ایران بازگشته است،او قصد ماندن در ایران را دارد و اعلام کرده که تمامی مدارک، اسناد و یادداشتهای 50 سال خود و کتابخانهاش را از آمریکا به بنیاد فرهنگی مولانا در ایران منتقل خواهد کرد.
فرصتی دست داد تا در زمینه جایگاه رسانه، علت سرمایهگذاری ویژه غرب در بخش رسانهها و کارکرد آن با وی به عنوان استاد ارتباطات بینالملل گفتگویی داشته باشیم.
* سؤال: به نظر شما دلیل سرمایهگذاری غرب و آمریکا بر روی رسانهها چیست؟
جواب: اینکه آمریکاییها و غرب بویژه در 50 سال گذشته یک سرمایهگذاری شدیدی در بخش رسانه در تمام نهادهای دولتی و خصوصی داشتهاند سه دلیل اصلی دارد. دلیل اول اینکه آمریکا ادعا میکند یک نظام دموکراسی دارد البته بعقیده من دموکراسی به معنای مشارکت مستقیم مردم و آنچه در کتابها خواندهایم در دنیا وجود ندارد و امروز در بهترین شرایط، نخبگانی بر بقیه مردم حکومت می کنند یعنی به صورت «الیگارشی»، بنابراین کنترل افکار عمومی و کنترل و مدیریت نخبگان یک مسئله بزرگی است.
بزرگترین مسئله آمریکا از جنبه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کنترل نظام و افکار عمومی است البته منظور از کنترل افکار عمومی این نیست که افکار عمومی را همیشه خفه میکنند ولی میخواهند مسیر آن را مشخص کنند و برای این کار، سازمانهای قدیمی مثل پلیس، مدارس و دانشگاهها کاربرد کاملی ندارد چون سازمانهای اجتماعی خیلی پیچیدهتر شدهاند، رسانهها ابزار خوبی برای این کار هستند. مثلاً دولت میخواهد یک تصمیمگیری داخلی یا خارجی بکند که در این مسیر نیاز به بسیج افکار عمومی دارد و این مسئله از طریق رسانهها باید انجام شود و رسانهها تنها راهی هستند که نخبگان و حکومت میتوانند با مردم تماس داشته باشند بنابراین مدیریت و کنترل افکار عمومی در مسیری که حکومت میخواهد یکی از دلایل سرمایهگذاری روی رسانه است.
دلیل دوم اینکه مردم باید از جنبه اطلاعات، غذای روزانه داشته باشند، در تعریف ساده، اطلاعات مساوی است با ارضای احتیاجات مردم، همیشه همه مردم درباره همه چیز کنجکاو هستند از آب و هوا گرفته تا تفریحات و مسائل اقتصادی و.... لذا یک کانال و نهادهایی باید خوراک خبری، اطلاعاتی، تفریحی، مشغولیتی و... مردم را تأمین کنند که رسانهها این احتیاج را برطرف میکنند.
سومین دلیلی که رسانهها در غرب اهمیت بالایی پیدا کرده و مدیریت و کنترل آنها در دست شرکتهای بزرگ و کمپانیها غولآسا قرار گرفته و به قدرت بزرگی تبدیل شدهاند نقش رسانهها در اقتصاد و سرمایهداری در آمریکا است یعنی رسانهها باید مصرفگرایی را ترویج کنند چون اگر در سرمایهداری، مصرفگرایی نباشد سیستم سقوط میکند، بعد از حادثه 11 سپتامبر که باعث خرابی اقتصاد و امنیت آمریکا شد «جرج بوش» و مسئولان آمریکا مرتباً در مصاحبههای خود اعلام میکردند که بهترین کار در راستای وطنپرستی رفتن به فروشگاهها و خرید از آنها است یعنی اقتصاد یک سیستم سرمایهداری با قوه خرید مردم بر پایه غیر احتیاجات ارتباط دارد بنابراین رسانهها هم ارزشهای اقتصادی مثل مصرفگرایی را تقویت میکنند و هم از جنبه آگهی این کار را میکنند. بطور متوسط 95 درصد درآمد تمام رسانههای آمریکا (رادیو، تلویزیون و مطبوعات) از طریق آگهیها است چون سیستم سرمایهداری و رسانههای آمریکا یک سیستم خصوصی و بازرگانی است برخلاف سیستم ایران که یک سیستم ملی، دولتی، عقیدتی و اخلاقی است یعنی در غرب اخلاق حکومت نمیکند بلکه در نتیجه کاربردهای اقتصادی است که اخلاق حاصل میشود.
* سؤال: رسانهها در غرب در اختیار چه کسانی قرار دارد و چگونه اداره میشود؟
جواب: تقریباً 85 درصد رسانههای آمریکا توسط کمتر از 20 کمپانی بزرگ آمریکا اداره میشود و در حوزه تفریحات و مشغولیت مردم، 90 درصد برنامهها توسط چهار کمپانی بزرگ آمریکا تولید میشود بنابراین فرهنگ در آمریکا یک شرکت بازرگانی است، در حالی که 50 سال پیش، بیش از 2500 روزنامه در آمریکا وجود داشت اکنون تعداد آنها کمتر از هزار روزنامه است، تمام شهرهای آمریکا بجز چند شهر، بیش از یک روزنامه ندارند و دلیل آن خرید روزنامههای مختلف توسط کمپانیهای بزرگ است. واشنگتن به عنوان پایتخت آمریکا فقط دو روزنامه دارد در حالی که در تهران روزانه 14 تا 15 روزنامه منتشر میشود که هرچند تیراژ بالا ندارند.
روزنامهها و رادیو تلویزیون در آمریکا 95 درصد بازرگانی هستند، اینها در اختیار کمپانیهای بزرگ هستند که در بورس سهام دارند یعنی بنگاهها و شرکتها رسانهها را اداره میکنند تا سهامشان بالا برود اما اگر سهام بالا نرفت و دیدند ضرر میکنند یا نفع زیادی نمیکنند روزنامه را میبندند بنابراین شروع و سقوط روزنامه در آمریکا با وضع اقتصادی و بازرگانی سر و کار دارد و نه با احتیاجات مردم و مسئولیت اجتماعی. در حالی که روزنامه باید چهار هدف «اطلاعرسانی»، «بحث و بررسی مطالب مختلف»، «نقل و انتقال ارزشها» و «ایجاد مشغولیت، تفریح و...» را دنبال کند در روزنامههای آمریکا هدف آخر در درجه اول قرار دارد یعنی بالاترین هدف صاحبان روزنامهها، پول درآوردن و نفع بیشتر است.
اینجا یک مسئله بزرگ پیش میآید و آن اینکه آیا رسانهها باید آن مطالب و محتویات را به مخاطب بدهند که دوست دارد یا مطالبی را منعکس کند که مورد احتیاج مخاطب و برای او خوب است؛ آمریکاییها به مورد اول میپردازند چون باعث افزایش مخاطبین میشود و از این طریق آگهی بیشتری جذب میکنند و درآمدشان بالا میرود.
*سؤال: رسانهها و مطبوعاتی که براساس سود و منافع اقتصادی کار میکنند نحوه ورودشان به عالم سیاست چگونه است؟
این موضوع به عامل دوم که قبلاً گفتم برمیگردد یعنی رسانهها نقش تشکل افکار عمومی را ایفا میکنند، روزنامهها نه تنها تفریحات، مشغولیت، خبر و خوراک روزانه را به مردم میدهند ولی در عین حال در همان زمان به مردم آگاهی میدهند و راهنمایی میکنند که چگونه تصمیم بگیرند راجع به رئیس جمهور، چرا ما در عراق جنگ میکنیم؟، چرا ما با ایران روابط سیاسی نداریم؟، چرا ما یک کشوری را متهم به تروریست میکنیم؟، چرا مالیات در چنین وضعی قرار دارد؟؛ در واقع رسانهها دستور روز عامه مردم را تعریف میکنند یعنی اینکه عامه مردم و افکار عمومی در مورد چه چیزی فکر بکنند، چون در دنیا اتفاقات زیادی میافتد لذا از یکسو اقتصاد و مخاطب زیاد و از سوی دیگر سیاست تعیینکننده آن است که چه اخباری منعکس و منتشر شود مثلاً در جنگ اول خلیج فارس و در حمله به عراق، از حدود 7 ماه قبل رسانهها مردم را برای جنگ آماده کردند و در واقع در مسیر بسیج سیاسی مردم قرار گرفتند.
در جنگ اول خلیج فارس رسانهها تبلیغ کردند که آمریکا برای حفظ تمامیت ارضی کویت و مقابله با تجاوز یک دیکتاتور اقدام میکند در حالی که این ادعا دروغ بود و در واقع تمامیت ارضی کویت برای آمریکاییها به معنای نفت و سرمایه کویت بود. پس چون درآمد عمده رسانهها از آگهیها است آنها برای نگه داشتن مخاطبان بیشتر، مردم را به هیجان میآورند و مطابق میل مردم جلو میروند بنابراین مسئولیت اجتماعی خودشان را فراموش میکنند و در این میان حقیقت از بین میرود از سوی دیگر برای دریافت آگهیهای بیشتر باید به مسائل اشتراکی عامه مردم بپردازند تا مخاطب بیشتری داشته باشند لذا به دنبال مشغولیات، تفریحات و.... میروند که همه از آن خوششان بیاید به همین خاطر به موضوعات فکری نمیپردازند و این موضوع سبب پایین آمدن سطح دانش مردم میشود.
*سؤال: براساس صبحتهای شما روزنامهها از یکسو به مسائل اشتراکی مردم برای افزایش آگهیها و مخاطب میپردازند از سوی دیگر کار بسیج افکار عمومی را در راستای سیاستهای دولت دارند، چه رابطهای بین این دو حوزه فعالیت وجود دارد؟
دولت پشتسر رسانهها قرار دارد، جنگهای اول خیلج فارس، افغانستان، ویتنام، عراق، کره و.... بدون هماهنگی صورت نگرفته است، اینها از چند ماه قبل مردم و نخبگان را آماده میکنند که این جنگ برای امنیتشان ضروری است و مقدس هم هست، وطنپرستی مردم را بالا میبرند، جنگ که شروع شد باید بهرحال از جنگ پشتیبانی کنند چرا که اگر رسانهها اشتباهات را منعکس کنند به عدم وطنپرستی متهم شده و مخاطبشان و در نتیجه آگهیهایشان کم میشود بنابراین یکنوع جهالت به یکنوع جهالت دیگر تبدیل میشود. براین اساس رسانهها نمیتوانند انتقاد بکنند تا زمانی که قشون آمریکا به تله بیفتد شبیه آن چیزی که در جنگ ویتنام اتفاق افتاد، به عنون مثال «نیویورک تایمز» که از پرتیراژترین روزنامههای آمریکا است در موقع حمله قشون آمریکا به عراق ساکت بود با وجود اینکه میدانستند بحث سلاحهای کشتار جمعی دروغ است اما وقتی آمریکا در باتلاق عراق گرفتار شد همین نیویورک تایمز در صفحه اول خود نوشت که ما اشتباه کردیم.
*سؤال: آیا امکان دارد رسانهای در آمریکا مستقل باشد اما اشتباهات آمریکا را در ابتدا منعکس نکند؟
وفاداری تمام رسانهها در آمریکا بجز تعدادی رسانه جزئی با تیراژهای بسیار پایین، وفاداری به نظام آمریکا تحت هرگونه شرایطی است، رسانهها دفاع از ملیگرایی آمریکا و دفاع از برتری آمریکا را وظیفه خود میدانند و این برمیگردد به سه موضوعی که در ابتدا گفتم، رسانهها در آمریکا به دنبال تفرقه انداختن بین مردم نیستند، آنها میخواهند مردم را جمع کنند در حمایت از سیاستهای دولت، یعنی رسانههای آمریکا برعکس بسیاری از رسانههای دیگر دنیا، نفاق نمیاندازند و اگرچه راه دولتمردان غلط است سیاستها را دنبال میکنند بنابراین رسانهها مانند دولتمردان آمریکا به دنبال برتری آمریکا هستند.
*سؤال: اینکه رسانههای آمریکایی عمدتاً به دنبال برتری آمریکا هستند ناشی از بلوغ آنها است یا قرار گرفتن آنها تحت کنترل عدهای خاص؟
این مسئله ناشی از همان سه موضوع اولیه است که گفتم یعنی کار اول رسانهها حفظ نظام است، دوم بحث مدیریت افکار عمومی و سوم پول درآوردن است. بنابراین در راستای این اهداف همه باید به دنبال برتری نظام باشند.
*سؤال: چرا در کشورهای دیگر بین رسانهها هماهنگی در راستای برتری نظام وجود ندارد و بعضاً به دنبال نفاق و تفرقه هستند؟
چون در آمریکا مدیریت افکار عمومی خوب انجام شده و این خودش یک هنر است که شما چطور به مردم نشان بدهید که آنها باور کنند جداً دموکراسی دارند. باور کردن مردم درباره دموکراسی فرق میکند که واقعاً دموکراسی وجود دارد یا نه؟، بنابراین تغییر دادن باورها، تشکل باورها و هویتها خیلی مهم است، اکثر آمریکاییها جداً فکر میکنند که بهترین نظام دنیا را دارند، خوب شما میپرسید که چه کسی اینها را به این باور رساند؟، رسانه یکی از اینهاست، مدارس، دولت، خانواده و... این کار را انجام میدهند اما ما در ایران نمیتوانیم این مدیریت را بطور کامل انجام دهیم.
*سؤال: اینکه میگویند رسانهها در غرب در اختیار کمپانیهای بزرگ صهیونیستی قرار دارد، آیا واقعیت دارد؟
بله واقعیت دارد، همانقدر واقعیت دارد که برخی از رسانههای ما تحت سیطره جناحها اداره میشود.
*سؤال: چرا در بسیاری کشورها، رسانهها هر کدام به یک سمتی حرکت میکنند اما در غرب عمدتاً به سمتی خاص مدیریت میشوند؟
این مدیریت از آنجا سرچشمه میگیرد که توافق در سیستم آنها به مدت 300 سال آنقدر خوب بوده است که همه یکنوع فکر میکنند چون سیستم آموزش و پرورش خود را درست کردهاند و خانوادهها یکنوع فکر میکنند، صهیونیستها هم به مدت 60 سال ظلم به خودشان توسط اروپاییها را از طریق تبلیغات بزرگ کردند. در کشور ما ایران، تا قبل از آمدن رسانههای فعلی، رسانههای سنتی مانند مسجد، منبر، خانواده و ... مردم را به سمت رعایت فرایض دینی و پاسداشت ماههای محرم و صفر و ماه مبارک رمضان سوق میدادند خوب حالا اگر رسانههای جدیدی که وارد عرصه میشوند علیه رسانههای سنتی برخیزند معلوم است چه اتفاقی میافتد.
درایران وفاداری به انقلاب، اعتماد به انقلاب، تعهد به انقلاب و خرج کردن برای انقلاب همه به این بستگی دارد که چگونه بتوانیم به انقلاب خود مشروعیت بدهیم و همه یکنوع فکر کنند، حالا اگر رسانهها در یک نظامی بجای پرداختن به احتیاجات مردم، خود نظام را زیر سؤال ببرند چه اتفاقی خواهد افتاد؟، هیچکس در آمریکا سرمقاله نمینویسد که قانون اساسی را عوض کنیم یا ریاست جمهوری را به نخستوزیری تبدیل کنیم و یا شاه انگلستان را برگردانیم در آمریکا تاجگذاری کند و...؛ تمام مشاجرات اوباما، مککین و هیلاری کلینتون در آمریکا بر سر این است که قیمت نفت را چگونه کاهش بدهیم، بهداشت همگانی چطور باشد، مالیات چقدر باشد و.... نه اینکه اصول را زیر سؤال ببرند و بگویند چطور باید نظام را عوض کرد.
*سؤال: آیا در رسانههای آمریکا خط قرمز و سانسوری وجود دارد؟
در آمریکا امنیت حرف اول و آخر را میزند، خط قرمز آمریکا از جنبه رسانهها پس از واقعه 11 سپتامبر 2001 براحتی قابل مشاهده است، بعد از آن واقعه، قانون وطنپرستی در عرض یکماه بدون بحث در کنگره آمریکا به تصویب رسید که آزادیهای مدنی مردم را محدود کردند یعنی آمریکا همان لحظهای که احساس کند امنیت داخلی به خطر میافتد آزادیهای مدنی را محدود میکند بنابراین در آمریکا امنیت حرف اول و آخر را میزند و نه آزادی.
این قانون وطنپرستی به رئیس جمهور اجازه میدهد بدون دلیل هرکسی را که دلش خواست، توقیف و نگهداری کند بدون وکیل و دادگاه، به نهادهای امنیتی آمریکا اجازه میدهد تا نامههای مردم را باز کنند، کتابخانهها را تحتنظر داشته باشند، حسابهای بانکی شهروندان را بدانند، به رسانهها اخطار بکنند که چه کاری را انجام ندهند و رسانهها با وفاداری به نظام آمریکا با دولت جلو میروند.
*سؤال: آیا مردم آمریکا قوانینی مانند وطنپرستی را پذیرفتهاند؟
رسانهها و دولت مردم را قانع کردهاند که کنگره آمریکا چنین قانونی را گذارنده است و وضعی را بوجود آوردهاند که بدون آشوب و مخالفت زیاد مردم، این قانون مقبول واقع شده است.
* سؤال: تحلیل شما از وضعیت رسانهها از جنگ اول خلیج فارس به بعد در نظام آمریکا چیست؟
تا جنگ اول خلیج فارس، با وجود محدودیتهای زیاد، خبرنگاران آمریکایی نسبتاً آزادانه از جبهه گزارش میدادند اما در جنگ اول خلیج فارس آمریکاییها مطبوعات را نه در سطح داخلی بلکه در سطح جهانی کنترل کردند، خبرنگاران اجازه رفتن به جبهه نداشتند و کنفرانسهای مطبوعاتی هم کنترل میشد. در کتاب «پیروزی تصویر» که بنده با کمک چندین دانشمند جهانی نوشتهایم، نشان میدهیم که چگونه این جنگ اول خلیج فارس، جنگ پیروزی رسانهها بود. در جنگ دوم عراق باز هم آمریکاییها تغییراتی ایجاد کرده و خبرنگاران را به نظامیان پیوند دادند چون اگر آنها را آزاد میگذاشتند مانند جنگ ویتنام، کشتار مردم، جنازههای سربازان و.... براحتی برای مردم منعکس میشد و مردم نسبت به ادامه جنگ معترض میشدند بنابراین کنترل رسانهها برای ادامه جنگ در 20 سال گذشته بسیار واضح بوده است. در جنگ اول جهانی افکار عمومی آمریکا اصلاً حاضر به ورود به جنگ در اروپا نبود، در آن زمان رئیس جمهور آمریکا «توماس وودرو ویلسون» یک ماشین بزرگ تبلیغاتی پروپاگاندا راه انداخت و ظرف 6 ماه مردم را قانع کرد که ما باید وارد جنگ شویم و اواخر جنگ جهانی اول، آمریکاییها وارد اروپا شدند. کنترل افکار عمومی آمریکا در آن زمان شدیدتر از الان هم بود بطوری که هرکس علیه آمریکا صحبت میکرد به زندان میافتاد و موضوعات امروزی در آمریکا، تازگی ندارد.
ویلسون یک کمیسیون مخصوص درست کرد که رئیس آن «جرج کریل» بود و معروف شد به کمیته کریل که این کمیته اولین روشهای پروپاگاندا و کنترل افکار عمومی توسط رسانهها را قبل از هیتلر در دنیا توسعه داد که کارهای این کمیته در راستای کنترل آرای عمومی قابل مطالعه است.
*سؤال: در مجموع مدیریت رسانهها در غرب در اختیار چه کسی است؟
کمپانیهای بزرگ و دولت، البته دولت مالکیت ندارد ولی کنترل غیر مستقیم دارد، کمپانیها مالکیت دارند و کنترل مستقیم.
*سؤال: سانسور در غرب چگونه طراحی و اجرا میشود؟
دو راه دارد یکی سانسور رسمی یا محدویتهای قانونی مانند جواز دادن به شرکتها برای راهاندازی شبکههای رادیو تلویزیونی که کمیسیونی در دولت باید مجوز بدهد و دوم و بیشتر از همه، سانسورهای ادارکی است یعنی نخبگان آمریکا از نظامی، اقتصادی، سیاسی و... سالها است که توافق فکری دارند و مردم را هم با خود همراه کردهاند بنابراین مجموعه این همفکریها و همتعصب بودن درباره آمریکایی بودن خودش یکنوع کنترل در افراد و سازمانها بوجود آورده است یعنی شما آنقدر از جنبه روانی کلهشق شدی که حاضر نیستی دنیای دیگر را مورد توجه قرار بدهی.
*سؤال: با توجه به فعالیتهای شما که مخالف دیدگاههای نظام آمریکا است، نظام آمریکا چگونه با این مسئله برخورد میکند؟
یک عده خیلی کوچکی در آمریکا همیشه انتقاد میکنند که من هم جزء آن گروه خیلی کوچک هستم یعنی من یک ماهی کوچک در یک تنگ بزرگ هستم، حرفهای ما هم در رسانهها راه پیدا نمیکند، ما کار غیر قانونی هم نمیکنیم ما فقط انتقاد میکنیم و به دنبال براندازی نیستیم ولی کمبود انتقاد است که من انتقاد میکنم. در کشور ما هم افراد زیادی انتقاد میکنند و مشکلی برایشان ایجاد نمیشود.
کار من به عنوان یک دانشمند انتقاد کردن است اما ما هم غیر مستقیم تحت فشار هستیم و فشار فقط زندانی کردن نیست بلکه هزاران فشار اقتصادی، سیاسی، اشتغالی، فرهنگی و.... وجود دارد بنابراین شجاعت، جرأت و تعهد میخواهد تا مخالفت بکنی.
منبع : http://irdc.ir/news.asp?id=3436