اومم … ماماني جونم امروز زد پشت دستم ! يه نگاه تو چشاش کردم يهويي بغضم ترکيد ! ماماني گفت : کوفت … مگه نگفتم شکلاتت رو مثه ادم بخور لباسات کثيف نشه ! حالا من از کدوم گوري پودر رختشويي گير بيارم لباساتو بشورم !
تو دلم گفتم : ايشش … من نميتونم مثه ادم شکلات بخورم … من فقط عين بچه ها ميتونم شکلات بخورم ! عين بچه ها …. عين بچه ها … ميفهمي ؟
اومم … سر سفره ماماني پلو تو دهنم کرد در اوردم ! بابا جونم زد روي پام ! يهويي اشکام در اومد جيغ کشيدم ! باباجونم گفت : کوفت … برنج به اين گروني رو چرا در مياري ميمون !
تو دلم گفتم : باباي بي ادب … سير شدم خوب ! تازه همه ميگن من شکل بابا جونم شدم !
اومم … عصري که شد دوبار جيش کردم ! ماماني جونم پامو نيشگون گرفت بهم گفت : خرس گنده خجالت نميکشي هي جيش ميکني ! ميدوني پوشک بسته اي چنده انتر ؟
تو دلم گفتم : ايشش … چرا نيشگون ميگيري مامانه بد …مامانه بي ادب ! من خرس گنده نيستم ! من خرس گنده نيستم … چرا نميفهمي اينو ؟
شب تلويزيون يه اقايي رو نشون داد که داشت حرف ميزد … بابا جونم به اون اقاهه گفت : بدبختمون کردي رفت … چي شد پول نفت ؟ از کجا بيارم پودر هزار تومني بخرم ! برنج چهار هزار تومني بخرم ! پوشک سه هزار تومني بخرم ! مامان جونم يه حرف زشت زد
يه نگاهي به اون اقاهه کردم … پشت دستم درد گرفت … جاي نيشگون مامانم سوخت … لب ورچيدم … چشام پره اشک شد ! از اون اقاهه بدم اومد … دلم خواست بهش حرفاي زشت يزنم ! اما من که عين مامان بابام بي ادب نيستم که … فقط تو دلم بهش گفتم : ديگه ازت بدم مياد …بدم مياد … بدم مياد …